این نشست با حضور دکتر علی اصغر فهیمیفر، دانشیار گروه پژوهش و تاریخ هنر دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس و مسعود سفلایی، عضو هیأت علمی گروه سینما دانشگاه هنر تهران و جمعی از علاقهمندان این حوزه در پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات برگزار شد.
در ابتدا دکتر فهیمیفر در پاسخ به این سوال که چگونه میتوان مولفههای فرهنگی را تبیین کرد، پاسخ داد: سینما بهعنوان یک سازه زیباشناختی به همراه فرهنگ و مولفههای فرهنگی از موضوعات بسیار اساسی است که چندین رساله دکتری دررابطه با آن کار شده است ولی تا تبدیل شدن آنها به یک راهکار و رسیدن به مرحله عمل راه طولانی درپیش داریم. او گفت: بین اندیشه و تفکر و هنر، یک نسبت مستقیمی وجود دارد یعنی میتوان گفت ترجمان فرهنگی هنر، اندیشه است. از آنجایی که اندیشه به صورت متعین و عینی وجود ندارد، لذا زمانی که میخواهد به عنوان یک نظام تشکل یافته از گزارهها در جایی متبلور شود، در هنر انعکاس مییابد. یعنی هر هنری متناسب با امکانات و یا عدم امکانات خود، آن اندیشه را متبلور و ظاهر میکند. هر اندیشه ای مبنای تولید یک بیان و یا مبنای تولید یک تکنیک است؛ یعنی تکنیکها مدلول و معلول خاستگاه اندیشهای هستند. بنابراین اگر به اندیشه و تفکر بیتوجه باشیم عملاً قادر نخواهیم بود در عرصه زیباییشناسی حضور داشته باشیم.
دکتر فهیمیفر اظهار کرد: همواره بین شکلگیری مکتبها و سبکهای هنری با اندیشه یک تقارنی را میبینیم. هرزمانی که یک دوره شکوفایی فرهنگی رخ داده همراه با آنها مجموعهای از آثار هنری ظهور کردند. مثل عصر رنسانس.در ایران نیز یکی از دورههای اوج هنر ایرانی دوران صفویه است که قبل آن، یکی از قلههای تفکر را داریم که تبلور آن در مکتب اسلامی است. این استاد دانشگاه افزود: یکی از مشکلات ما در همین زمینه است. یعنی از اواخر دوران صفویه که بهنوعی اندیشه به پایان رسیده است و دیگر آن نگاه فلسفی(فلسفه به معنای قدرت تبیین سیستماتیک دوران مدرن خود و ترسیم راه آینده) وجود ندارد چه در دوران قاجار و پهلوی و چه در عصر حاضر، هنر نتوانسته به معنای واقعی ظهور یابد.
دکتر افهمی در ادامه سخنان خود به مهمترین مولفههای فرهنگی ایرانی که در هنر تبلور مییابد اشاره کرد که عبارتند از:
1) اندیشههای فلسفی: یعنی هر اثر هنری بر نوعی از اندیشه فلسفی و معرفتشناسی استوار است که هرکدام از آثار هنری بخشی از این اندیشه را میتوانند منتقل کنند.
2) دین: که در رابطه با این مولفه میتوان گفت بهقدری تاریخ قدیم ما با گزارههای دین پیوند خورده است که ما میتوانیم فرهنگ را معادل دین قرار دهیم.
3) عرفان: اگر کسی عرفان و جریانی را که از زمان سنایی در قرن ششم شروع شد نشناسد، نمیتواند هنر را تعریف کند. اگر حافظ، سعدی، سنایی و ... را نشناسیم نمیتوانیم هنر را ادا کنیم.
4) اسطوره: این اسطورهها هستند که اساساً بسیاری از ویژگیهای زیباییشناختی ما را شکل داده اند بهخصوص اسطورههای موجود در ادبیات داستانی. مثلاً در کاشیکاریهایمان ردپای اسطوره را میتوان دید.
5) سیاست: هنر ما تا بخش زیادی وابسته به دربار بود که با رفتن کمالالملک در دوران قاجار این انحصار شکسته شد و هنر به سطح جامعه رسید.
این استاد دانشگاه گفت: در حال حاضر نیز ما تکثر مولفهها را در هنر داریم ولی در هر دورهای یک مولفه گفتمان غالب میشود. از دوران مشروطه به این طرف مولفههایی مطرح شدند که بخشی از آنها فرهنگی و بخشی دیگر غیرفرهنگی بودند. مثل ظهور چاپ که آن استاتیک فرهنگ را تغییر داد. تحولی که باعث شد رنگها برای اولینبار دیده شوند. موارد و مولفههایی بهعنوان رهاورد غرب به ایران آمده که باید آنها را در مبانی اندیشه، فلسفه و ... استحاله کنیم مثلاً حتی تلویزیون هم در ایران استحاله نشده است و یا مورد تازهای مثل فضای مجازی. در تولید فرهنگ باید بر این عناصر غلبه کرد. درواقع باید این عناصر را به نفع خود دایجست کرد وگرنه قادر نخواهیم بود آنها را هضم کنیم. که این اتفاق زمانی رخ خواهد داد که فرهنگ قوی باشد. ما با یک ملغمه بسیار پیچیدهای روبهرو هستیم. در حوزه سینما هم از نظر زیباییشناسی و هم از نظر ادبیات با عرصه بسیار پیچیدهای مواجه هستیم که باید با کمک مولفههای فرهنگی بتوانیم آنها را دایجست کنیم تا از این طریق بتوانیم راهکار ارائه دهیم.
در ادامه نشست مسعود سفلایی ابتدا با طرح کردن دو موضوع که «هویت در سینمای ایران یک مفهوم است یا یک واقعیت فراگیر؟» و «هنر سینما هویتپذیر است یا خیر؟» بحث خود را آغاز کرد و سپس به عناصر موثر هویت در سینما اشاره کرد که عبارت بودند از: 1) زبان و ادبیات: اینکه زبان چیست و اساساً چطور کارکرد پیدا میکند که خود یک ماهیت هویتی دارد. 2) پوشش: که ماهیت برخوردی، شکلی و نشانهشناسی ما است. مثلاً مدل موی مردان دهه 60 با مدل موی حالحاضر فرق میکند که این خود یک بازخورد هویتی میآورد. 3) محل زندگی: یعنی سوق دادن ما به سمت یک ملت خاص با مرز مشخص 4) غذا: حتی نوع غذایی که در یک کشور خورده میشود نیز نشانگر هویت آن است که این مورد میتواند کارکرد فراملی پیدا کند برای اثرگذاری بر ملتهای دیگر. 5) آداب اجتماعی: عادتها و مواردی که هر ملتی برای خود دارند که در هنر سینما میتوانند پررنگ و بیشتر دیده شوند. سفلایی همچنین گفت: هویت در سینما را از سه شکل دیگر هم میتوان نگاه کرد: 1) هویت از منظر مضمونی 2) هویت از منظر مفهومی 3) هویت از منظر شکلی( ابزار، غذا، لباس و...). گاهی اوقات تاریخ و عناصر تاریخی، عناصر ماهیتی و هویتی میشوند که در ساخت فیلمها به آنها بیشتر رجوع میشود که این مساله شاید ناشی از یک سنت شرقی باشد که با رجوع به گذشته درصدد معرفی خود با آن هستیم. این عضو هیات علمی دانشگاه هنر اظهار کرد: در جامعه امروز موارد بازنمایی هویت میتوانند موارد مختلفی باشند که عبارتند از: 1) سنت بهمثابه هویت: سنتهای موجود در یک جامعه و در یک خانواده ماهیت هویتی ما را میسازند. چیزی که علی حاتمی در فیلمهایش بهدنبال آن است. 2) واقعیت در حال وقوع بهمثابه هویت 3) باورهای عمومی بهمثابه هویت
در پایان نشست دکتر فهیمیفر در پاسخ به این سوال که چه نسبتی میتوان میان بحث جهانیشدن و گفتمان ملی ایجاد کرد گفت: ما یک globalizationمنتزع از یک محل نداریم اما اگر یک فرهنگ بتواند انسانیتر شود و با ارزشهای انسانی همخوانتر شود، شانس جهانیشدن پیدا میکند. بنابراین اصلاً منافاتی ندارد که localبیاندیشیم ولی جهانی عمل کنیم. راه جهانی کردن هنر ملی ما همین است که حتیالمقدور سعی کنیم به مخاطب جهانی فکر کنیم و از تعصبات کور و غیرارزشی که ممکن است ناخودآگاه در ما باشد دوری کنیم. اگر فرهنگ را از تنگنظریها جدا کنیم، خودبه خود به یک فرهنگ جهانی تبدیل میشود.
نظر شما